جدول جو
جدول جو

معنی لاله رو - جستجوی لغت در جدول جو

لاله رو
(دخترانه)
لاله چهر، آنکه چهره و صورتی سر و زیبا چون گل لاله دارد
تصویری از لاله رو
تصویر لاله رو
فرهنگ نامهای ایرانی
لاله رو
(لَ / لِ)
دارای روئی چون لاله. لاله رخ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاله رخ
تصویر لاله رخ
(دخترانه)
لاله چهر، آنکه چهره و روی زیبا چون گل لاله دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لاله وش
تصویر لاله وش
(دخترانه)
مانند لاله
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سایه رو
تصویر سایه رو
در سایه رونده، کنایه از شب رو، کنایه از شب زنده دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله سرخ
تصویر لاله سرخ
شقایق، گیاهی شبیه خشخاش با برگ های بریده و گل های سرخ که در انتهای گلبرگ های آن لکۀ سیاهی وجود دارد، شقایق النّعمان، الاله، لالۀ حمرا، شقایق نعمان، آذرگون، آلاله، آذریون، لالۀ نعمانی، لاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله رخ
تصویر لاله رخ
لاله رخسار، لاله روی، معشوقی که گونه های سرخ به رنگ گل لاله دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبله رو
تصویر آبله رو
ویژگی کسی که اثر تاول های بیماری آبله در چهره اش باقی مانده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله گون
تصویر لاله گون
به رنگ گل لاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه رو
تصویر تازه رو
خنده رو، گشاده رو، خندان، روباز، فراخ رو، بسّام، بشّاش، خوش رو، روتازه، طلیق الوجه، گشاده خد، بسیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساده رو
تصویر ساده رو
پسری که هنوز ریش در نیاورده ساده رخ، ساده زنخ، برای مثال چو خواهی که قدرت بماند بلند / دل ای خواجه در ساده رویان مبند (سعدی۱ - ۴۷)، زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله وش
تصویر لاله وش
لاله مانند مانند لاله، لاله فام
فرهنگ فارسی عمید
(بِ لَ / لِ)
مجدر: سلطان ملکشاه... آبله رو بود، چهره بزردی مایل. (راحهالصدور راوندی)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لاه)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل، در 24 هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان. جلگه و گرم معتدل است. سکنۀ آن 700 تن هستند که مذهب تشیع دارند و بفارسی و بلوچی سخن میگویند. آب آن از رود خانه هیرمند، و محصول آن غلات، پنبه و صیفی، و شغل مردم زراعت و گله داری، گلیم و کرباس بافی است، وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
کنایه از شب زنده دار. (برهان) (آنندراج). شب زنده دار. (شرفنامه) ، کنایه از دزد و عیار و شب رو. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
از نواحی لارجان مازندران. و بدانجا ابوجعفر حسن بن ابوالحسین بدست ماکان کاکی کشته شد. (حبیب السیر ج 1 ص 345)
نام دیگر ’نورود’ و آن رودی است میان رشت و لاهیجان. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 16)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ یِ)
نوعی لاله:
لالۀ رومی زبان در سنبل هندو کشید
زان زبان لالۀ رومی سیه کردند و لال.
سلمان (دیوان چ رشید یاسمی ص 158)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ رُ)
از صفت نیکوان. صاحب گونه های سرخ و لاله مانند. نیکوروی:
بدین لاله رخ گفته بد در نهفت
که شاه گرانمایه گیری به جفت.
فردوسی.
نگه کردموبد شبستان شاه
یکی لاله رخ بود تابان چو ماه.
فردوسی.
از آن دو ستاره یکی چنگ زن
دگر لاله رخ چون سهیل یمن.
فردوسی.
چو هنگامۀ زادن آمد پدید
یکی دختر آمد ز ماه آفرید
مر آن لاله رخ را ز سر تا به پای
تو گفتی مگرایرج استی بجای.
فردوسی.
بنفشه زلفاگرد بنفشه زار مگرد
مگرد لاله رخا گرد لالۀ رنگین.
فرخی.
هر زمان جوری کند بر من بنو معشوق من
راضیم راضی به هرچ آن لاله رخ با ما کند.
منوچهری.
بدش دختری لاله رخ کز پری
ربودی دل از کشی و دلبری.
اسدی (گرشاسب نامه ص 615 نسخۀ خطی مؤلف).
گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا باصنمی لاله رخ و خندان خور.
خیام.
با روی تو به لاله و ما هم نیاز نیست
زانم چنین که لاله رخ و ماه منظری.
ادیب صابر.
به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید
امید نیست که هرگز به عقل باز آید.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از تازه رو
تصویر تازه رو
شادمان، با طراوت
فرهنگ لغت هوشیار
مستور از لاله پوشیده با لاله: چو گردد زمین سبز و که لاله پوش زمانه ز کیخسرو آید بجوش. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
دارای چهره سرخ و لطیف چو لاله خوبروی: هرزمان جوری کند بر من بنو معشوق من راضیم راضی بهرچ آن لاله رخ باماکند. (منوچهری. د. چا. 25: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوله شو
تصویر لوله شو
آنکه لوله ها را شوید، آلتی که بوسیله آن لوله را شویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه رو
تصویر سایه رو
شب زنده دار
فرهنگ لغت هوشیار
برگ لاله: رویش میان حله سبزاندرون پدید چون لاله برگ تازه شکفته میان خوید. (عماره لغ)، چهره روی: چنان ننگش آمد ز کار هجیر که شد لاله برگش بکردار خیر. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
برنگ لاله سرخ قرمز: بمشکین ز گال آتش لاله رنگ در افتاده چون عکس گوهر بسنگ. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاله سرا
تصویر لاله سرا
غلامی که شرم وی را بریده باشند خواجه سرا خصی
فرهنگ لغت هوشیار
برنگ لاله لاله فام لاله وش: حسن تو همیشه در فزون باد، رویت همه ساله لاله گون باد، (حافظ. 73)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاله لب
تصویر لاله لب
آنکه لبش همچون لاله سرخ و لطیف است
فرهنگ لغت هوشیار
برنگ لاله لاله فام لاله گون. یا لاله وشان، جمع لاله وش، رده ایست از خارپوستان که دارای بازوهای بزرگ حقیقی هستند و بدنشان از صفحات منظم آهکی پوشیده شده است. لاله وشان در دوران اول زمین شناسی بحد وفور میزیسته اند ولی گونه های امروزه این جانوران بسیار محدود است و غالبا در اعماق زیاد دریا میزیند و جنسی از این جانوران باسم لالء دریایی در سواحل دریاهای معتدل فراوان است. آنتدون که نمونه فراوان لاله و شان امروزی است در دوره لاروی بوسیله پایه ای بتخته سنگها می چسبد و در حالت بلوغ آزادانه در دریا شنا میکند. رنگ این حیوان قرمز نارنجی است. وجه تسمیه آن بمناسبت شباهت کاملش به گل لاله است لاله های دریایی کرینوئیدها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاهل رو
تصویر کاهل رو
سست گام آنکه بسستی راه پیماید: (کاهل روی چو باد صبا را ببوی زلف هر دم بقید سلسله در کار میکشی) (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در چهره اش مهر آبله بود آنکه اثر آبله بر چهره اش پیدا باشد مجدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبله رو
تصویر قبله رو
رو بقبله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده رو
تصویر ساده رو
بی ریش و امرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاله سرا
تصویر لاله سرا
((~. سَ))
غلامی که شرم وی را بریده باشند، خواجه سرا، خصی
فرهنگ فارسی معین
آبله رو
فرهنگ گویش مازندرانی